هدایتگران فاجعه آفرین!
برای کسی که مراتب هدایت را نشناخته و حق را از باطل تشخیص نمی دهد دور شدن از فضای نظریه پردازی و شهرت و رهبری و هدایت واجبتر از نان شب است. کسی که نمی تواند حق را بشناسد و بفهمد وظیفه ای ندارد کسی را هدایت کند یا به اصطلاح نجات دهد. اگر در این لحظه خود را کنار بکشد بهتر است از آنکه رهبری عده ای را قبول کند و آنان را با خود به اعماق دره بیاندازد.
انسان نیاز به شناخت دارد و نمی تواند خود را بدون شناختن راه صحیح از مهلکه های مختلف نجات دهد. مهمترین چیزی که می تواند سرعت او را بگیرد توسط همین پیامبران هم به او ابلاغ شد که خروج از دایره تقوا و رفتن به سمت گناه است. هرچند به آن عمل نشد؛
اگر بخواهیم گناه را بهتر بفهمیم و درک کنیم، باید آن را به یک بیماری تشبیه کنیم که میتواند تمام به مرور بدن انسان را درگیر کند و او را از پا دربیاورد. به عبارتی، خصوصیت مهم گناه و رفتارهای غیر دینی و الهی که خداوند انسان را از آن نهی کرده، «سرایت» است. در این نوع سرایت هم پیشگیری بهتر از درمان است زیرا بیشتر اوقات داروی مناسب یافت نمیشود و درمانی صورت نمیگیرد.
سرایت گناه نیز به وجود فرد متوقف نمی شود بلکه به افراد دیگر در یک جامعه می تواند منتقل شود و حتی میتواند تمام دنیا را درگیر کند. وقتی فردی مرتکب یک فعل حرام یا دارای شبهه میشود، آن مورد میتواند تسری پیدا کند و باعث گناهان دیگر هم بشود. یعنی هم سرایت و هم توسعه؛ گناهانی مانند دروغ، حسادت، بیغیرتی، غیبت، تهمت، بیعفتی و... میتواند به گناهان متعدد دیگر بینجامد که همه از آن اطلاع داریم. یعنی می تواند پایه و مبنایی باشد برای گناهان بیشمار دیگر...
در رفتار انسانها مواردی هم وجود دارد که شاید به عنوان گناه دیده نشود، اما میتوان آن را مقدمهای برای بزرگترین گناهان دانست. به عبارتی ظاهرش را که نگاه می کنیم گناه نیست اما باعث به وجود آمدن گناهان بی شمار می شود. یکی از این موارد «سستی و تزلزل در اعتقادات» است؛ یعنی آن طور که باید در رعایت تکالیف الهی و عمل به دستورات دینی مستحکم نباشیم. متزلزل بودن گرچه به معنای بدون ریشه بودن است اما وقتی افراد در عقیده دچار سستی می شوند رفتارشان می تواند ریشه خطاهای دیگر شود یا ریشه خطاهای دیگر را آبیاری کند.
از دیگر رفتارها و عادتها که مانند سستی در اعتقادات میتواند باعث ایجاد دشمنی و خشم و حتی جنگ شود، «کوتهنظری و کوتهفکری» است. موضعگیریهای سیاسی و اجتماعی شاید در نگاه اول گناه دیده نشود و کسی آن را حرام نداند، اما میتواند مقدمهای شود برای ایجاد بزرگترین مشکلات و گرفتاریها. در دنیا تا یک امر خلاف قانون اتفاق نیوفتد جرمی محسوب نمی شود ولی در آخرت اینچنین نیست، برخی تخلفات در این دنیا نیاز به اثبات دارد و حتی بعد از اثبات دیگر کسی به سراغ سنجش اثرات آن نمی رود ولی در تخلفات دینی و اخلاقی در آخرت تمام اثرات و تخریب هایی که بوجود آمده است را بررسی می کنند و انسان باید پاسخ گوی آن باشد.
ضمن آنکه در این دنیا نیت ارتکاب خلاف باعث تعزیر نمیشود و کسی نمی تواند جرمی را با آن اثبات کند اما در آخرت اگر کسی نیتی کرده باشد و نیت باعث گناه یا آسیبی شده باشد باید پاسخگوی آن باشد. بسیاری از رفتارها را باید به یک «گوله برفی» تشبیه کرد که وقتی از بلندی به طرف پایین میغلتد، مدام بزرگ میشود و میتواند باعث خسارات جبرانناپذیری شود. تفاوت موضعگیریها، سستیها و کوتهفکریها، با گناهانی که ذکر کردیم این است که به راحتی میتواند مؤمنان و متدینان را هم درگیر خود کند. یعنی وقتی ظاهر خوبی دارد می تواند اهل دین و اخلاق را هم درگیر کند و بدون اینکه بفهمند آلوده شوند.
قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) به طور مستقیم و غیرمستقیم در این مورد تذکرات و دستوراتی فرموده اند. همچنین در قصص قرآنی و وقایع تاریخی هم میتوانیم فراوانی این رفتارها را که باعث گناهان بزرگ و جنگهای طولانی شده است، ببینیم. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در خطبه83 نهج البلاغه میفرمایند: «توصیه میکنم شما را به تقوا و پرهیز از خدایی که با انذار خود راه عذر را [بر شما] مسدود ساخته و با دلیل روشن حجت را تمام کرده و شما را بر حذر داشته از دشمنی که مخفیانه در سینههای شما راه مییابد و آهسته در گوشها میدمد...»
نکته این فرمایش این است که القائات شیطانی همیشه آشکار و قابل مشاهده نیست. وقتی شیطان راه خود را به قلب ما باز کرد، میتواند با جلوهگری ما را در راه نادرست قرار دهد و به سقوط بکشاند. اگر کسی نتواند حق را بشناسد نمیتواند دنباله رو حق باشد و دیگران را هم به سمت آن هدایت کند.
گاهی فکر میکنیم رفتار و افکارمان میتواند در صلح و سازش و امنیت در جامعه کمک کند، در حالی که آن را نابود میکند؛ مانند کسانی که قرآن در موردشان میگوید: «و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید مىگویند ما خود اصلاح گریم.»(بقره/11) کسانی که نمیتوانند در مواقع حساس تصمیمات درست بگیرند، هم ضرر به خودشان میزنند و هم به جامعهشان که همه این ضررها و بلایا در نشناختن حق و راه درست نهفته است.
برخی دیگر افراد که کوته فکر هستند و در شناخت دوست و دشمن ضعیف هستند نیز به خیال اینکه حرفشان درست است و هدایتگر خوبی هستند می شوند مجرای نفوذ شیطان و عامل دست آن، حتی وقتی به رفتارهای خود نگاه می کنند عیبی در آن پیدا نمی کنند چون اصلا نمی توانند عیب را تشخیص دهند. کوته فکری را می توان به عدم علم و اطلاع ربط داد یا به عدم عمیق بودن در شناخت یه موضوع؛ ساده انگاری و ظاهر بینی خود از آفات دین است که می تواند افراد را در جبهه کفر و الحاد و ارتداد قرار دهد به طوری که بسیاری از اهل تدین نمی دانند در این جبهه قرار دارند.
حضرت علی(ع) خطاب به کوتهفکران میفرمایند: «خَفَّتْ عُقُولُکُمْ، وَ سَفِهَتْ حُلُومُکُمْ، فَاَنْتُمْ غَرَضٌ لِنابِلٍ، وَ اُکْلَةٌ لاَکِلٍ، وَ فَریسَةٌ لِصائِلٍ»؛ عقلهایتان سبک و افکار شما سفیهانه است، پس هدف خوبی برای تیراندازان و لقمه چربی برای مفتخوران و صیدی برای صیادان هستید.(نهجالبلاغه، خطبه14) کوتهبینان و سیاستزدگان خودآگاه و ناخودآگاه عامل دست فتنهگران برای تحقق مقاصد و اهداف شیطانی هستند. بله، آنها خود گناه نمیکنند؛ اما مواضعشان باعث گناهانی میشود که دامان مردم بیگناه را هم میگیرد.
برخی رفتارها وقتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند، میتوانند اثرگذار باشند و تحرک ایجاد کنند که مواضع سیاسی و اجتماعی غیرصحیح یا حتی سکوت در برابر فتنهانگیزی، کوتهفکری و سبکسری از جمله این عوامل زمینهای است.
بدتر آنکه افراد فکر میکنند موضعگیریهایشان نمیتواند در جامعه اثر بگذارد و تصور میکنند نظر انحرافی آنها به نظر غالب یا اکثریت تبدیل نمیشود؛ در حالی که نمیتوان از اشاعه یک حرف نادرست در جامعه جلوگیری کرد و حتی آن را تصحیح و ترمیم کرد. قبل از فراگیری وسایل ارتباط جمعی میشد از اشاعه برخی حرفها و نظرات و حتی گناهان جلوگیری کرد؛ اما اکنون از کنترل خارج است و در کمترین زمان میتواند فاجعهآفرینی کند، همان طور که میتواند از فاجعهای جلوگیری کند.
در گذشته میتوانستیم اثرات برخی گناهان را محدود به یک محیط یا مرز بدانیم، اما امروزه نمیشود اثرات و وسعت انتشار یک حرف یا موضع غلط را حتی برای لحظهای برآورد کنیم؛ چه رسد به آنکه کنترلش کنیم. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برای پیشگیری از چنین حالتی میفرمایند: «در مورد آنچه نمیدانی سخن مگو، در آنچه موظف نیستی کسی را مخاطب نساز و در راهی که ترس گمراهی در آن داری قدم مگذار، چه اینکه خودداری به هنگام بیم از گمراهی بهتر از آن است که انسان خود را در مسیرهای خطرناک بیفکند.»(نهجالبلاغه، نامه 31)
بی باک بودن در نظریه پردازی و جمعیتی را به دنبال خود کشیدن، ظاهر خوبی دارد ولی در اصل بلای خانمان سوزی است که به هیچ وجه نمی توان از آن نجات پیدا کرد. در ابتدا شاید یک نظریه پرداز جاهل بتواند عده ای را به دنبال خود بکشاند اما در کمترین زمان می بیند خودش در حال پیروی از یاران و حامیان است.
به عبارتی شاید روزگاری عده ای ما را در فضای حقیقی و مجازی دنبال کنند، هواخواه ما باشند و همه جوره از ما حمایت کنند اما چند روزی که می گذرد میبینیم ما دنباله روی آنها هستیم و برای اینکه آنها را از دست ندهیم به هر خواسته شان تن در میدهیم. در اصل آنها ما را برای مقاصد خود می خواهند نه از محبتی که به ما دارند و حقیقتی که فکر می کنند با حمایت از ما می توانند به آن برسند.
برای کسی که مراتب هدایت را نشناخته و حق را از باطل تشخیص نمی دهد دور شدن از فضای نظریه پردازی و شهرت و رهبری و هدایت واجبتر از نان شب است. کسی که نمی تواند حق را بشناسد و بفهمد وظیفه ای ندارد کسی را هدایت کند یا به اصطلاح نجات دهد. اگر در این لحظه خود را کنار بکشد بهتر است از آنکه رهبری عده ای را قبول کند و آنان را با خود به اعماق دره بیاندازد.
همچنین حضرت علی(ع) در مورد منافقین میفرمایند: «شما را از منافقان بر حذر میدارم. منافقین، گمراه و گمراه کننده هستند، خطاکارند و به خطاکاری تشویق کنندهاند، به رنگهای گوناگون بیرون میآیند و به قیافهها و زبانهای متعدد خودنمایی میکنند، از هر وسیلهای برای فریفتن و درهم شکستن شما استفاده میکنند و در هر کمینگاهی به کمین شما مینشینند، قلبهایشان بیمار و ظاهرشان آراسته است، در پنهانی راه میروند و از بیراههها حرکت میکنند.»(همان، خطبه 194)
امیرالمومنین(علیه السلام) اثرات بی تقوایی را در چند بعد مطرح می فرمایند: اول خروج فرد از راه اعتدال و دوم رهبری فتنه جویان یعنی هدایت کسانی که آماده هستند برای فتنه گری... سوم نادانی مفرط و تلاش برای انحراف مردم إنَّ أَبْغَضَ الْخَلَائِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلَانِ رَجُلٌ وَکلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ مَشْغُوفٌ بِکلَامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلَالَةٍ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْیِ مَنْ کانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ حَمَّالٌ خَطَایَا غَیْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِیئَتِهِ...؛ دو کس در نزد خدا مبغوض ترین مردمند. 1- کسیکه (رابطه خود را با خدا بریده و) خدا او را به حال خود واگذاشته است. (آن خود محور خود رو) از راه اعتدال منحرف گشته. با سخنان ضد اصل و دعوت به گمراهی دل خوش می دارد. (این صنف از مردم اصل شکن) وسیله ای برای برانگیختن آشوب و تشویش فتنه جویانند و راه گم کردگانی منحرف از هدایت و ارشاد رادمردان پیشین. (این نابخردان نابکار) هم در دوران زندگی خود عامل گمراهی و تباهی پیروان و سرسپردگانشان می باشند، و هم پس از آنکه دیده از این جهان برمی بندند. اینان بار خطاها و انحراف دیگران را به دوش می کشند و گروگان خطاهای خویشتن اند. 2- کسی است که انبوهی از نادانی ها را در خود جمع کرده، در میان نادانان امت برای فریفتن مردم به همه سو می شتابد. (این صنف کور دل ظلمت جو) در تاریکی آشوب ها و تشویش ها می تازد، و به آنچه که در پیمان صلح است، نابینا است. انسان نماها عالمش می خوانند، با اینکه از علم بهره ای نبرده است.
اخبار مرتبط
تازه های اخبار
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}